یک غریزه مذهبی در همه انسانها وجود دارد - تلاش ذاتی برای ایجاد رابطه با کسی یا چیزی که فراتر از قدرت انسان باشد (یک نیروی بالاتر یا موجود).اعتقاد یونگ به جهانی بودن دین او را بر آن داشت تا به دین به عنوان جلوه ای از ناخودآگاه جمعی نگاه کند. هم عمل دینی و هم تجربه دینی منشا their آن در ناخودآگاه جمعی بود. تجربه دینی شگفت آور بود (تماس مستقیم با الهی) که خود را از طریق خواب و ر and یاها نشان داد. اعمال دینی (آیین ها و دگم ها) برای محافظت از مردم در برابر قدرت عالی چنین تجربه مستقیم چیزهای ضروری لازم بود.یونگ در مورد غیر منطقی بودن دین حرفی برای گفتن داشت . مردم مدرن به قدرت تفکر منطقی و فناوری اعتقادی تقریباً مذهبی داشتند. کنار گذاشتن پدیده های مذهبی به دلیل غیر منطقی بودن آنها اشتباه بود.روند INDIVIDATION در روانشناسی یونگ نقش اساسی داشت. این در نیمه دوم زندگی اتفاق می افتد ، اما ، حتی در هر صورت ، برای همه مناسب نیست. در نیمه اول زندگی ، یک فرد تلاش می کند تا خود را در جامعه (شغل ، خانه ، خانواده) ، که دوره EGO (قهرمان) است ، تثبیت کند . اما ، وقتی فرد قدرت خود را نشان داد و جفت شد ، شاید مرگ این "قهرمان" نقطه عطف زندگی باشد. منیت از صندلی قدرت صرف نظر می کند و نیمه دوم زندگی آغاز می شود.افرادی که "موفق" و "مشغول" هستند اغلب از تمدن نیمه دوم زندگی غافل می شوند. اما یونگ تشخیص می دهد که روند شخصی سازی در یک مفهوم کاملاً مذهبی وجود دارد. در روند تجسم ، ماسکهای خود را برای کشف خود واقعی سلب می کنند.کشف خود از طریق فرآیند تجسم به طور طبیعی منجر به نگرش یونگ به مفهوم خدا می شود . یونگ معتقد بود که فقط با شناخت مقداری بالاتر از نفس ، آیا فرد می تواند به اندازه کافی خود را از رابطه جنسی ، اراده قدرت و سایر اجبارهای جهان جدا کند؟ بدون خدا ، یک شخص خدا را از چیز دیگری می سازد - جنس ، قدرت یا دلیل خودش. یونگ می نویسد: " روح باید در خود توانایی ارتباط با خدا را داشته باشد ، یعنی نامه نگاری ، در غیر این صورت هرگز ارتباطی ایجاد نمی شود. مکاتبات ، از نظر روانشناختی ، کهن الگوی یک تصویر خدا است. ' (روانشناسی و کیمیاگری)به عبارتی کلی تر ، هرگز نمی توان دین را جایگزین علم کرد زیرا زبان نمونه های کهن را فراهم می کند . الگوی عمیق آگاهی ، کهن الگوها (اولین اشکال) را فقط می توان به زبان اساطیری و نمادگرایی دینی نامید که در فرهنگ های مذهبی جهان فراوان است.یونگ درباره دین و شر - یونگ در مورد مفهوم شر حرف های زیادی برای گفتن داشت . او بسیار انتقادی نسبت به آموزه کلیسا در مورد privato boni داشت- شر به عنوان نبود خیر. همانطور که انتظار می رود پس از دیدن چگونگی تلاش یونگ برای کنار آمدن با بحران مذهبی پدرش ، ما را از تلاش برای بهتر بودن از ما بر حذر می دارد. نه برای "خوب بودن" اجباری بلکه برای آگاهی تلاش کنید. نه از روی ایده آل هایی که نمی توانیم حفظ کنیم بلکه از یک مرکز درونی زندگی کنیم که به تنهایی می تواند تعادل را حفظ کند. تلاش برای خوب بودن و نادیده گرفتن تاریکی فرد ، این است که قربانی شروری در خودمان شویم که وجود آن را انکار کرده ایم. "سایه" اصطلاح یونگ برای جنبه تاریک ، ناخواسته و ترسناک شخصیت ماست. صفات رد شده فقط به این دلیل که از بیان مستقیم محروم شده اند ، از بین نمی روند. آنها در قالب یک شخصیت ثانویه - سایه - در درون ما زندگی می کنند" شخصیت سایه را می توان به عنوان یک زندگی بدون زندگی نیز در نظر گرفت. شیطان شخصیت پردازی جنبه های سرکوب شده روان انسان است. یونگ می خواست سایه را در ربوبیت بگنجاند. اگر بخواهیم از تمامیت خدا صحبت کنیم ، تثلیث باید به یک کواترنر تبدیل شود.شکل عیسی مسیح - در مسیح ، نمادی از خود ، عیسی مسیح نمونه ای از کهن الگوی خود است. یونگ مسیحی "کامل" را بی معنی دانست.اگر مسیح کامل بود ، نمی توانست "کامل" باشد. برای کامل یا مقدس بودن ، فرد باید جنبه سایه ای از شخصیت خود را دوباره به کار گیرد. اگر ضد مسیح در درون تشخیص داده نشود ، در ظاهر به شکل بدخواهی ظاهر می شود. همچنین می توان بودا را نمادی از خود دانست - مسیح با فداکاری جهان ، بودا از طریق صلح درونی جهان را نجات داد.یونگ معتقد بود که عمیق ترین اصرار در درون هر موجود زنده ای این است که خودش را برآورده کند. دین برای سلامت عقل واقعی ضروری است.
درباره این سایت